بر اساس بازی‌ای از شوکو. سال ۲۰XX است. زمستان تازه آغاز شده. «آن چیز» از ناکجاآباد سر می‌رسد و پایان زندگی عادی را رقم می‌زند. در حالی که برخی برای اولین بار عاشق می‌شوند، هنوز کسانی هستند که نمی‌دانند چه خبر است. کسانی دلیل ماندن پیدا کرده‌اند و کسانی نه؛ در هر صورت، همه به یک اندازه از هم می‌پاشند. هنوز بدن‌های گرمی غلت می‌خورند، بدن‌هایی که زمانی زنده بودند حالا تبدیل به «آن‌ها» می‌شوند و دنیای اطرافشان را نابود می‌کنند. آینده‌ی دنیا جلوی چشمان مردم فرو می‌ریزد. آن روز، برف از آسمان ابری بارید. برای آن جوانان، دوران چنگ زدن به زندگی آغاز شد.

سال‌هاست که رفیق بچگی همدیگه هستن، اما حالا دختره بیشتر از یه دوست تو پسر می‌بینه و دنبال یه رابطه صمیمانه‌تره... اتفاقاً قراره خونۀ پدر و مادرش خالی باشه و اون پسر رو راضی می‌کنه که بره خونشون.

بر اساس بازی اروتیک ساخته‌ی Erectlip

انگار شیطانی در وجودش بیدار شده بود. قدرتی که در زندگی گذشته‌اش داشت، یکباره به او بازگشته بود. حالا وقتش بود که از دخترانی که او را تحقیر کرده بودند، به شیوه‌ای که خودش می‌دانست، انتقام بگیرد.

در شهری عادی و معمولی، رازی جالب نهفته است: گزارش‌هایی از حمله‌ی یوکایی‌ها به زنان، کارآگاهانی را برای حل این معمای عجیب به شهر کشانده است.

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های زیر۱۸ سال/مبهم است و قابل ترجمه نیست.

بعد از اینکه چندتا از هم‌کلاسی‌هاش درباره‌ی «کتاب ویژه‌اش» خبردار می‌شن، قهرمان ما خودش رو در موقعیت‌های خیلی جالب و تحریک‌کننده‌ای پیدا می‌کنه! و این‌طور ادامه پیدا می‌کنه: زندگی واقعی اروگه!

نورافکن‌ها روی کیساراگی رینا متمرکز شده‌اند. او که رویای کودکی‌اش را محقق کرده، به عنوان یک آیدل [خواننده/هنرمند محبوب] شروع به کار می‌کند. با این حال، رینا آرزوهای بلندپروازانه‌ای در حرفه‌اش دارد و مسیر رسیدن به موفقیت برایش دشوار است. او در این صنعت نسبتاً ناشناخته است و روزهای گمنامی و کم‌کاری‌اش ادامه دارد. نمی‌تواند تشخیص دهد چه چیزی او را از آیدل‌های موفق‌ترِ آژانس استعدادیابی‌اش جدا می‌کند. رینا این موضوع را مستقیماً با تهیه‌کننده‌اش مطرح می‌کند. سعی می‌کند خشم و بی‌حوصلگی‌اش را نشان ندهد و تهیه‌کننده‌اش، با اکراه، به او می‌گوید: «برات یه ارتباط جور می‌کنم. بقیش با خودت.» رینا به لحن بی‌اعتنای او مشکوک است، اما با مردی ملاقات می‌کند که یک مدیر اجرایی رده‌بالا در این صنعت است. لباسی آشکارا تحریک‌آمیز، نگاه‌هایی که او را لخت می‌کنند... یک آیدل برای موفق شدن واقعاً باید چه کار کند؟ او مصمم است تمام وجودش را وقف کارش کند و این باور را دارد که باید در مسیر یک «آیدل» قدم بردارد.

میجیو، انیمیشن چینی بزرگسالان محصول سال ۲۰۲۱ استودیو پولوکس انیمیشن است. شخصیت اصلی، دختر زیبایی به نام اوتسوکی رورو، چند ماهی است که با پسری که سال اول مدرسه عاشقش شده بود، رابطه نداشته است. او فوق‌العاده زیبا و کاریزماتیک است، در باشگاه ژیمناستیک عملکرد فوق‌العاده‌ای دارد، شخصیتی قوی و اراده‌ای پولادین دارد و از خودکنترلی بالایی برخوردار است. اما اخیراً، پسر مدیر آکادمی، چونری، نگاه شهوانی به او انداخته است. او تصمیم گرفته است به هر قیمتی با بت آکادمی اورانوس رابطه جنسی برقرار کند و او را به اسباب‌بازی جنسی شخصی خود تبدیل کند.

وقتی پدربزرگ شخصیت اصلی ــ که یک فروشگاه مدل‌های پلاستیکی رو اداره می‌کرد ــ بیمار می‌شه، او مجبور می‌شه مسئولیت کار رو به عهده بگیره. یکی از مشتری‌های همیشگی، ریسا ــ یک اوتاکوی عاشق ماکت‌های پلاستیکی با اندامی برجسته ــ حالا به‌عنوان نیروی پاره‌وقت وارد می‌شه!

برگرفته از اروگه‌ی (بازی شهوانی) «فوکوبیکی! مثلث» از بلو گیل. اوشیو که بالاخره با میهارو بهم رسیده، زندگی جنسی روزانه‌ی سالمی دارد. این وضعیت یک روز به پایان می‌رسد، وقتی میهارو سر راه مدرسه زمین می‌خورد و در بیمارستان بستری می‌شود. اوشیو به همراه فوتابا، خواهر میهارو، در بیمارستان کشیک می‌دهند تا اینکه میهارو بالاخره به هوش می‌آید. اما او بدون هیچ خاطره‌ای از اوشیو به هوش می‌آید! نه تنها این، بلکه دیگر آن میهاروی شاد و مثبت‌اندیشی که اوشیو می‌شناخت نیست. در عوض، این میهارو ترشرو و عبوس است. فوتابا فاش می‌کند که این، میهاروی گذشته است، قبل از اینکه اوشیو را ملاقات کند. در حالی که اوشیو نگران این بود که چه کار کند، متوجه نفس‌های سنگین، گونه‌های گلگون و شهوت در چشمان خیره‌ی فوتابا می‌شود. با وجود نگرانی‌اش برای میهارو، اراده‌اش در برابر اغوای فوتابا در هم می‌شکند.

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های مبهم نسبت خانوادگی (خواهر بزرگتر) است و قابل ترجمه نیست.

در آینده‌ای نزدیک، بی‌توجهی ما جهان را به تباهی کشانده است. از لایه استراتوسفر، پنج پری زیبا به شکل فرشته، با رایحه میوه‌های ممنوعه فرود می‌آیند. به نظر می‌رسد که تمایل آن‌ها، لذت‌بخشیدن به نسل بشری ویران‌شده است. یک برنامه‌نویس جوان که تا دیروقت مشغول کار است، یکی از این دختران زیبا را در بالکن خود می‌بیند که به پنهانی به زوجی در آن سوی خیابان نگاه می‌کند. پس از رفتن او، برنامه‌نویس متوجه رایحه ماندگار میوه در هوا می‌شود. او می‌داند که باید به دنبالش برود، اما هنوز نمی‌داند که او از این دنیا نیست! برچسب‌ها: علمی تخیلی، شهوانی، فانتزی

وقتی یک دختر جادوگر که برای عدالت می‌جنگد، در آغوش معشوقه‌ی یک خدای سقوط‌کرده می‌افتد... او برای محافظت از مردم مبارزه می‌کند، در حالی که با شاخک‌ها مورد تجاوز قرار می‌گیرد، دستکاری می‌شود، مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و با تخم شیاطین پُر می‌شود.

بر اساس بازی بلک لیلیث. آساهی ایگاو یک شینوبی باتجربه است. پس از شکست دشمن دیرینه اش، فکر می‌کرد بالاخره می‌تواند آرام بگیرد. اما، دشمن دیرینه او از مرگ، از طریق یک پیمان با شیطان اصلی شهر، زنده شده و سوگند یاد کرده تا با آسیب رساندن به نزدیکانش، انتقام بگیرد. نامزدش، خواهرش (که او نیز یک شینوبی است) و خودش، بخشی از این عمل آزار عاطفی و... جنسی... هستند.

در اوج گرمای تابستان، یک دانش‌آموز که به دلیل مشکلات خانوادگی تنها زندگی می‌کند، در یک فروشگاه شبانه‌روزی با هم‌کلاسی‌اش برخورد می‌کند. اسمش شینه‌آ چیئری یا همان چی-چان است؛ دختری با سینه‌های بزرگ، اندامی جذاب و مهم‌تر از همه، خیلی رک و بی‌پرده درباره‌ی تمایلات و تجربه‌های جنسی‌اش. شانس بودن با او تقریباً غیرممکن به‌نظر می‌رسد… اما وقتی او لبخند می‌زند، همه‌چیز تغییر می‌کند.

دو همکار که در محل کار با هم آشنا شده و عاشق هم شدند، ازدواج می‌کنند و شبی عاشقانه را با هم می‌گذرانند. اما یک همکار جدید قصد دارد همسر تازه داماد را برای خودش داشته باشد.

⚠️ هشدار محتوا: متن حاوی صحنه‌های خشونت جنسی و روابط غیرمجاز است. دختر جوانی در جمعی از دوستان نادرست گرفتار می‌شود که مدام از تجربیات جنسی‌شان حرف می‌زنند. او اما هیچ تجربه‌ای ندارد و احساس طردشدگی می‌کند. یکی از دوستانش می‌گوید: «چرا با برادر من رابطه برقرار نمی‌کنی؟ من مدام این کار را می‌کنم!» و او را به سمت یک چاه تاریک می‌کشاند و در نهایت، هر دو با برادرش رابطه برقرار می‌کنند.

دیوونه‌ی اون شدم! خواب و بیدار فقط اون تو سرمه... باید یه فکری به حال خودم بکنم...

در میانه‌ی یک جشن در هتلی لوکس، واقع در جزیره‌ای دورافتاده وسط دریا، ناگهان فریادی به هوا برخاست. آنچه جلوی چشمم ظاهر شد، هیولایی بود پوشیده از شاخک‌ها. برخی پنهان شدند، بعضی دیگر جنگیدند... آیا کسی هست که بتواند ما را نجات دهد؟!