ملتی موفق شده خواهر بزرگ‌ترش رو شکست بده و ذهنش رو پاک کنه. وقتی به کشورش برمی‌گرده، می‌بینه که همه جز خودش دارن به شکل دیوانه‌واری توی روابط جنسی غرق می‌شن و بعد از کمی اصرار، تصمیم می‌گیره بهشون ملحق بشه، حتی خواهرش هم.

در نبرد با شیطان، ازل اسیر می‌شود و به شدت مورد تجاوز قرار می‌گیرد. پس از فرار، متوجه می‌شود که شیطان نشانی روی شکمش حک کرده است؛ نشانی که هوس جنسی سیری‌ناپذیری در او ایجاد می‌کند.

⚠️ هشدار محتوا: متن حاوی صحنه‌های عاشقانه‌ی پرمخاطره و ممکن است برای برخی مخاطبان نامناسب باشد. یویی با والدینش دعوایی کرد و از خانه فرار کرد. در حین گشت‌وگذار در شهر، با دوستش آشنا شد و با فریب، به عضویت سایتی برای آشنایی با نام «دوستان آزاد» درآمد. او فقط منتظر تماس کسی بود، اما اطلاعات زیادی در مورد این سایت نداشت. شخصیت اصلی، به طور اتفاقی، یویی را پیدا کرد و با او تماس گرفت. آن شب، در شهری پر از شهوت و...

«فقط این یه باره...» با خودش گفت. «بهش ظلم شده و همه علیهشن، باید این لطف رو در حقش بکنم.» نمی‌دانست که بعد از اولین بار، دیگه جواب نه رو قبول نمی‌کنه...

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های مبهم است و قابل ترجمه نیست. سن دقیق رین مشخص نیست.

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های مبهم نسبت خانوادگی است و قابل ترجمه نیست.

این سالن ساکته... خیلی ساکت. تنها چیزی که می‌شنوم از اون اتاق خصوصی میاد...

هشدار محتوا: متن حاوی صحنه‌های جنسی صریح و خشونت‌آمیز است. یک انرژی مرموز ناگهان آن‌ها را فراگرفت و یک موجود عجیب با درخواستی خاص ظاهر شد! «باید فیلم‌های بزرگسالانه بسازی و حداقل ۱۰۰ بار منی‌ریزی کنی تا بتونی فرار کنی!» «چی؟ این آدم دیوونه کیه؟!»

در اوج گرمای تابستان، یک دانش‌آموز که به دلیل مشکلات خانوادگی تنها زندگی می‌کند، در یک فروشگاه شبانه‌روزی با هم‌کلاسی‌اش برخورد می‌کند. اسمش شینه‌آ چیئری یا همان چی-چان است؛ دختری با سینه‌های بزرگ، اندامی جذاب و مهم‌تر از همه، خیلی رک و بی‌پرده درباره‌ی تمایلات و تجربه‌های جنسی‌اش. شانس بودن با او تقریباً غیرممکن به‌نظر می‌رسد… اما وقتی او لبخند می‌زند، همه‌چیز تغییر می‌کند.

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های زیر۱۸ سال/مبهم است و قابل ترجمه نیست.

از زمان مدرسه، همیشه به معلم زنش فکر می‌کرد و آرزو داشت چه کارهایی با او بکند... اندام ظریف، صورت کودکانه و اندام‌هایی که به قد و قامتش نمی‌خورد. در قطاری شلوغ، به سمت قربانی‌اش دست دراز کرد.

🔖 یادداشت: این یک مجموعه از قسمت‌های کوتاهه که در قالب یک ویدیو کنار هم قرار گرفتن. زنی در یک دیدار کلاسی دوباره با عشق اولش روبه‌رو می‌شه. او متوجه می‌شه که «کوجو» معبد خانوادگی‌شون رو به‌عنوان یک کشیش به دست گرفته. او فکر می‌کرد کشیش‌ها نباید رابطه‌ی عاشقانه داشته باشن، اما شعله‌ی شوری میانشان روشن می‌شه. با خودش می‌پرسه: آیا کاری که او و کشیش انجام می‌دن واقعاً درسته؟

او با سوءاستفاده از وضعیت روانی شکننده‌ی او، از هیپنوتیزم استفاده می‌کند تا او را به اسباب‌بازی جنسی شخصی خودش تبدیل کند. برچسب‌ها: هیپنوتیزم، رابطه جنسی اجباری، سوءاستفاده

او با خودش کلنجار می‌رود: «لازم نیست دوباره این کار را بکنم... اما اگر فقط یک بار دیگر امتحان کنم، چقدر لذت‌بخش خواهد بود؟»

نژادی افسانه‌ای از الف‌ها وجود دارد که پوشش سنتی و خاصی دارند و در افسانه‌ها به عجیب‌وغریب بودن شهرت یافته‌اند. گفته می‌شود مردانشان کم‌انرژی‌اند، اما اگر انسانی سرگردان وارد سرزمینشان شود... سرنوشت غیرمنتظره‌ای در انتظار او خواهد بود!

دو دوست قدیمی وارد یک درگیری و کشمکش می‌شوند... اما کم‌کم این جدال رنگ‌وبوی دیگری پیدا می‌کند و رابطه‌ای غیرمنتظره میانشان شکل می‌گیرد.

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های زیر۱۸ سال/مبهم است و قابل ترجمه نیست.

هشدار محتوا: این خلاصه داستان، شامل مضامین جنسی و روابط عاشقانه بزرگسالان است. یوکی، در اواخر آبان ماه، به شهر یوماسه، مشهور به چشمه‌های آبگرم، که حالا زیر برف سفید پوشیده شده بود، نقل مکان کرد. او برای کمک به پدربزرگ و مادربزرگش در خانه قدیمی‌شان، یامانووچی‌سو، که پیش‌تر یک مهمان‌خانه بود، به این شهر برفی آمده بود. او در آنجا با آدم‌های مهربانی، از جمله ساییوکی، دختر معبد که نگران بود نتواند به خوبی با غریبه‌ها برخورد کند، میزوکی، هم‌اتاقی و سِن‌پایِ رازآلود و شوخ‌طبعش، و کوها‌رو، ماسکوت پرانرژی و شاد کافه محلی، آشنا شد. با وجود این‌که هنوز احساس سرگردانی می‌کرد، سعی کرد به زندگی در این سرزمین برفی عادت کند. در همین مدت، پدربزرگش پیشنهاد کرد که در جوانی به دنبال عشق بگردد و زندگی جدیدی را جدی بگیرد. حالا وقت آن است که او اولین قدم را بردارد و عاشق شود. برچسب‌ها: داستان عاشقانه، رمان، ژانر برفی، بازی‌های اروتیک

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های زیر۱۸ سال/مبهم است و قابل ترجمه نیست.

چی‌هیرُ، دانشجوی کالج، بعد از مدرسه توی یه مغازهٔ همبرگر سر کار می‌ره و عمرش رو تلف می‌کنه. به دوستش اِری غر می‌زنه که سکس با دوست‌پسرش خیلی جالب نیست و همیشه خودارضایی براش بهتره. اِری بهش میگه که باهاش بیاد چون خودش «قرار ملاقات پولی» می‌ذاره و چی‌هیرُ می‌تونه ببینه سکس واقعی چه شکلیه! برچسب‌ها: سکس، خودارضایی، قرار ملاقات پولی، دانشجو