استودیو — PoRO

این اولین عنوان از پرنسس شوگر است.

بر اساس بازی اروتیک Syrup: Honey Sweet.

بر اساس یک بازی از Lilim.

برگرفته از بازی اروتیک شرکت تینکر بل.

برگرفته از اروگه‌ی (بازی شهوانی) «فوکوبیکی! مثلث» از بلو گیل. اوشیو که بالاخره با میهارو بهم رسیده، زندگی جنسی روزانه‌ی سالمی دارد. این وضعیت یک روز به پایان می‌رسد، وقتی میهارو سر راه مدرسه زمین می‌خورد و در بیمارستان بستری می‌شود. اوشیو به همراه فوتابا، خواهر میهارو، در بیمارستان کشیک می‌دهند تا اینکه میهارو بالاخره به هوش می‌آید. اما او بدون هیچ خاطره‌ای از اوشیو به هوش می‌آید! نه تنها این، بلکه دیگر آن میهاروی شاد و مثبت‌اندیشی که اوشیو می‌شناخت نیست. در عوض، این میهارو ترشرو و عبوس است. فوتابا فاش می‌کند که این، میهاروی گذشته است، قبل از اینکه اوشیو را ملاقات کند. در حالی که اوشیو نگران این بود که چه کار کند، متوجه نفس‌های سنگین، گونه‌های گلگون و شهوت در چشمان خیره‌ی فوتابا می‌شود. با وجود نگرانی‌اش برای میهارو، اراده‌اش در برابر اغوای فوتابا در هم می‌شکند.

برگرفته از بازی اروتیک «فوکوبیکی! ترای‌انگل» از بلو گیل. دنباله‌ای بر «فوکوبیکی! ترای‌انگل: میهارو افتر»، رابطه‌ی عشقی اوشیو با فوتابا، خواهر میهارو، آن‌قدرها که فوتابا می‌خواهد داغ و پرشور نیست. فوتابا خودش دست به کار می‌شود و تلاش می‌کند او را اغوا کند، او را می‌بندد، به او دارو می‌دهد... اما آیا فوتابا در تلاش برای این‌که او را قاطع‌تر کند، دارد بیش از حد پیش می‌رود؟

بر اساس یک بازی اروتیک از بلو گیل. ایری از پدرش، آتسوکی، متنفر است. وقتی می‌شنود که مارینا نمی‌تواند در سفر خانوادگی به آن‌ها ملحق شود و باید چند روز دیرتر بیاید، چیزی فراتر از ناراحتی را تجربه می‌کند. از طرف دیگر، آتسوکی از این فرصت استفاده می‌کند تا دخترش را مسموم و مورد تجاوز قرار دهد. این اتفاق باعث می‌شود ایری نگران شود که پدرش فقط وقتی او را دوست دارد که تحت تأثیر مواد مخدر باشد. آیا او می‌تواند ایری را متقاعد کند که عشقش وابسته به هیچ دارویی نیست و بدین ترتیب پلی بین رابطه‌شان بزند؟

زندگی خواهرانه‌‌ی ایری با شدت ادامه دارد، اما مرد جدیدی وارد ماجرا می‌شود...

داستان جدید مجموعه‌ی «آیری» سه شخصیت اصلی را در حال وفق دادن خود با رابطه‌ی آزادانه‌ی بزرگسالانه‌شان نشان می‌دهد. این وضعیت آرام، زمانی به هم می‌ریزد که کایاکو (華代子)، مادر آیری و مارینا، برمی‌گردد و به دنبال «بازسازی» رابطه‌اش با ناپدری‌شان است، بی‌خبر از اینکه او با دو دخترش رابطه‌ی جنسی دارد. از طرفی، ناپدری رفتارش با آیری، که رابطه‌شان را با یک دختر جوان دیگر به چالش کشیده، هر روز بدتر و آزاردهنده‌تر می‌شود.

وقتی مدرسه اردوی تمرینی برگزار می‌کند، پدر خانواده ماکینو قبول می‌کند که سرپرستی دخترانش، ناتسومه، آکیرا و فوُیو را بر عهده بگیرد. اما تمرین در دستور کار پدرشان نیست.

ماکینو تصمیم گرفته پدرش را به حالت عادی برگرداند، اما میل و خواسته‌ی خودش دارد بر قضاوتش سایه می‌اندازد. وقتی پدرش به محل کار او می‌آید تا ماکینو به قولش عمل کند، شهوت از کنترل خارج می‌شود و حسادت خواهران دیگر را برمی‌انگیزد. آیا او واقعاً می‌خواهد پدرش به حالت عادی برگردد؟ یا فقط او را برای خودش می‌خواهد؟

یک هفته پس از مرگ همسرش در یک حادثه، پدر خانواده‌ی ماکینو ناگهان افکار نامناسبی درباره‌ی چهار دختر دوست‌داشتنی‌اش پیدا می‌کند. وقتی ناتسومه، دختر سرکش، در مدرسه به دردسر می‌افتد، وقتش می‌رسد که پدرِ عزیز، مقداری تنبیه از نوع جنسی اعمال کند. خیلی زود، او همین رفتار را با آکیرا، دخترِ شبیه مادر، هاروکا، دخترِ موفق و کوشا، و فووُیو، دخترِ بیمار، در پیش می‌گیرد. چه بخواهند، چه نخواهند.

مارینا و آیری به تازگی صاحب ناپدری شده‌اند، چون مادر مجردشان ازدواج کرده. به نظر می‌رسد ناپدری جدیدشان پدری مهربان خواهد بود. منظورم خیلی، خیلی مهربان است.

مادر مارینا و ایری اخیراً ازدواج کرده. ناپدری جدیدشان طوری به نظر می‌رسد که پدری مهربان خواهد بود. خیلی، خیلی مهربان.

برگرفته از بازی اروگه (بازی شهوانی) «اونی چیچی ~تحریک اجباری دخترخوانده~» اثر بلو گیل. چند سال پیش مادر مارینا و ایری از همسرش جدا شد و اخیراً با مرد جوانی ازدواج کرده است. در حالی که مارینا ناپدری جدیدش را می‌پذیرد، ایری از او متنفر است. آن‌ها نمی‌دانند که او در واقع منحرفی است که لباس زیرشان را بو می‌کند و می‌خواهد با ساختن داروی عشقی که مارینا و ایری را به فاحشه‌های تشنه به سکس تبدیل می‌کند، آن‌ها را از آن خود کند. وقتی ایری به خانه می‌آید و متوجه می‌شود که همکلاسی‌اش، سانا، دارد ساک می‌زند، او دارو را روی او اسپری می‌کند. حالا او هر کاری که بخواهد با آن‌ها خواهد کرد.

فرشتگان و شیاطین مدت‌ها برای رسیدن به سلطه نهایی با یکدیگر جنگیده‌اند. برای پایان دادن به این دشمنی دیرینه، فرشته‌ای به نام سِرا و شیطانی به نام فیریکا به دنیای انسان‌ها فرستاده می‌شوند تا این رقابت را با تلاش برای به دست آوردن عشق انسانی به نام یاماتو به پایان برسانند. بدین ترتیب، سِرا و فیریکا برای کسب عشق یاماتو و برتری نژاد خود، از هر وسیله‌ای که لازم باشد، استفاده می‌کنند و به رقابت می‌پردازند.

هاتسونه دارد از تعطیلاتش در یک سفر دریایی لذت می‌برد. او را سنسه آورده است، کسی که مدتی می‌شد فرصت خلوت کردن با او را پیدا نکرده بود. با تحمل خجالت، اندام بی‌نقصش را با یک بیکینی تنگ که سنسه به او گفته بود بپوشد، به نمایش می‌گذارد. وقتی سنسه ابراز تمایل کرد که او با هم‌سن‌وسال‌هایش دوست شود، در حالی که با آلتی که از مایویش بیرون زده بود او را می‌گایید، سرشار از شادی شد. از طرفی دیگر، مجله‌ی مدلینگ بی‌شرمی وجود دارد که باعث می‌شود مدیر/معلمش هر وقت بدنش داغ می‌کند، آن را آرام کند. او به او شکایت می‌کند و می‌گوید: «چرا باید از دانش‌آموز انتقالی مراقبت کنم؟» اما به‌راحتی با حرف‌های او قانع می‌شود که کاری را که می‌گوید انجام دهد... شیزوکا که مثل همیشه ساده‌لوح است، در نهایت با هاتسونه که به مدرسه‌اش آمده، ملاقات می‌کند. شیزوکا که از دیدن کسی که شبیه یک شاهزاده خانم بیرون آمده از داستان‌هاست، گیج شده، با هاتسونه صمیمی می‌شود و می‌گوید که دوست دارد با پدرش که یک قانون‌گذار است، ملاقات کند. او با خود فکر می‌کند که استفاده از سلاح‌هایش به عنوان یک دختر دبیرستانی برای یک قانون‌گذار کافی …

ساتسوکی و شیزوکا، دو مدل محبوب مجله، به مدرسه‌ی جدیدی منتقل می‌شوند. یامادا، معلمی چاق و فربه، مامور می‌شود تا به عنوان ملازم شخصی آن‌ها عمل کند. در این جایگاه، او اغلب توسط شیزوکای متکبر مورد توهین قرار می‌گیرد. اما انتقامش نزدیک است...

بر اساس بازی‌ای از بلو گیل لایت. هنگامی که یکی از اعضای دون‌پایه دایت (مجلس ژاپن) در یک متل قدیمی اقامت دارد، با هاتسونه ملاقات می‌کند. هاتسونه که یونیفرم ملوانی مدرسه و جوراب‌های ساق‌بلند مشکی به تن دارد، این زیبای مو بلند که ظاهراً اصیل‌زاده است، بکارتش را به او پیشنهاد می‌دهد. او عاشق مهربانی‌اش می‌شود و خانه را به همراه او ترک می‌کند.

سومیره در آستانه از دست دادن خانه‌اش است، دیگر توانایی پرداخت هزینه‌های آن را ندارد... بنابراین تصمیم می‌گیرد تنها چیزی که برایش باقی مانده را بفروشد... بدنش را. او خبر ندارد، مردی که در نهایت بکارتش را به او می‌دهد...