ژانر — وانیلا

از کار اضافه‌ای که توی مدرسه انجام می‌ده خسته شده، شخصیت اصلی داستان تصمیم می‌گیره زنگ تفریح ناهار رو به «چرت زدن» بگذرونه. یه جای خلوت توی یه برج پیدا می‌کنه که ظاهراً مسئولیتش با باشگاه باغبانی بوده... اما انگار ماه‌هاست کسی اینجا نیومده... بعد از چند بار چرت زدن اونجا، متوجه می‌شه که همیشه یه خواب یکسان می‌بینه... اما این بار یه چیزی فرق داره... از خواب بیدار می‌شه و حس می‌کنه یه چیز گرم و گرد بهش فشار میاره... اون دختر دانش‌آموز مفقود شده‌ست که همه دنبالش می‌گشتن! و اون می‌خواد باهاش بخوابه!؟

آیکاوای سوسوکه یک کارگر پاره‌وقت است که در آپارتمانی درب و داغان زندگی می‌کند. یک روز صدایی جیرجیر از سقف می‌شنود و ناگهان ساکن آپارتمان بالایی، اون‌یو سونائو، از سوراخی که در سقف ظاهر می‌شود به پایین می‌افتد و روی تخت او می‌افتد. به این ترتیب زندگی کمیک و مشترک سوسوکه و سونائو آغاز می‌شود.

خوردن یه وعده غذا دور هم، گرم و صمیمی، پاها زیر کُتاتسو... چه عصبانی باشیم، چه بخندیم، چه فقط ولو شده باشیم و تلویزیون تماشا کنیم... حتی همین چیزهای کوچیک و احمقانه... عشق ما خیلی با ارزشه. من هیچ‌چیزی رو عوض نمی‌کنم. یه زوج عاشق، بزرگترین گنج دنیاست.

شخصیت اصلی داستان، زندگی جدیدش را به عنوان رزیدنت پزشکی آغاز می‌کند تا رویای پزشک شدن را دنبال کند. او در همان روز ورود به برنامه‌ی رزیدنتی، با دوست دوران کودکی‌اش تجدید دیدار می‌کند. دوستش که از او ارشدتر است، در طول زندگی پرمشغله‌اش به عنوان رزیدنت، فوت و فن کار را به او یاد می‌دهد. یک روز، او در حین یک سقوط، از دوستش محافظت می‌کند. در نتیجه، استخوان‌های بازوی راست و پای چپش می‌شکند و دوره‌ی رزیدنتی‌اش به طور موقت متوقف می‌شود. مراقبت از او به بخشی سپرده می‌شود که دوست دوران کودکی‌اش در آن کار می‌کند. او با ناراحتی به او نگاه می‌کند و احساس گناه می‌کند. شخصیت اصلی، با دیدن حال او، به او می‌گوید که می‌تواند در اوقات فراغتش به ملاقاتش بیاید و او هم قبول می‌کند. آن‌قدر قبول می‌کند که در مراقبت از او سنگ تمام می‌گذارد. و این‌گونه، داستان عاشقانه‌ی بیمارستانی بین این دو شخصیت آغاز می‌شود.

ناتوری هانا، زنی ۲۵ ساله، جدی و خوش‌قلب است که دخترعمویش از رفتن به دبیرستان امتناع می‌کند. هانا جای دخترعمویش به دبیرستان می‌رود. اما در اولین روز، ترفند هانا توسط همکلاسی سابقش در دبیرستان، کانیه آکیتو، فاش می‌شود – کسی که اتفاقاً معلم تاریخ جهان همان دبیرستان است.

تاتسویا، قهرمان داستان ما، زندگی معمولی‌ای داشت؛ یک شیفته‌ی بازی‌های ویدیویی و در کل، پسری کاملاً معمولی. یک روز، در کوچه‌ای با دختری سبزه روبرو شد که مورد حمله‌ی سگ‌ها قرار گرفته بود... اتفاقی به اتفاق دیگر منجر شد و در نهایت، دختر پیش او زندگی کرد، چون جای دیگری برای رفتن نداشت... او که چیزی از خودش نداشت، تنها به یک راه برای تشکر از مهربانی‌اش فکر می‌کند...

این یک ماراتن از کل فصل «کپسول هتل» به همراه قسمت ویژه است. قسمت ۱: مثل همیشه، مینوری، کارمند تازه‌وارد، با رئیسش، هادانو، بحث می‌کند. آنقدر مست می‌کند که از آخرین قطار جا می‌ماند. هادانو که برای مراقبت از او مانده، پیشنهاد می‌دهد در یک کپسول هتل بمانند. وقتی به آنجا می‌رسند، مینوری نمی‌تواند از اتاقش استفاده کند، بنابراین هادانو او را به اتاق خودش دعوت می‌کند. او تا حالا به هادانو این‌طوری فکر نکرده بود، اما حالا صورتش خیلی به صورت او نزدیک است. و با این اتفاق، شب طولانی آن‌ها آغاز می‌شود. قسمت ۲: شب آن‌ها در کپسول هتل به پایان می‌رسد و مینوری به آژانس طراحی که در آن کار می‌کند می‌رود. هادانو او را صدا می‌کند و مینوری لباسی را که هادانو طراحی کرده، امتحان می‌کند. اما زیپ گیر می‌کند و او هادانو را صدا می‌کند. وقتی هادانو می‌آید، لباس از بالا باز شده و سینه‌های بزرگ مینوری را در معرض دید او قرار می‌دهد و هادانو در نهایت با او رابطه برقرار می‌کند. رابطه‌ی آن‌ها دیگر فقط رابطه‌ی همکار نیست... قسمت ۳: مینوری و هادانو مسئول طراحی لباس برای مدل تازه‌وارد، سوگاوارا کی، هستند. مینوری مصمم …

تابستان... درخشش خورشید و ابرهایی که در آسمان شناورند، آرامش و سکون... این شهرکی است که ما در آن زندگی می‌کنیم. دو برادری که پس از زندگی در خارج از کشور به خانه‌ی پدربزرگشان بازگشته‌اند، خود را در شهرکی کوچک می‌یابند و هر کدام دلباخته‌ی دختری از همان‌جا می‌شوند. عشق‌های سرگیجه‌آور و عاشقانه‌های جوانی قلب‌هایشان را پر می‌کند، اما دردسر در افق در حال شکل‌گیری است. تصمیم آن‌ها چه خواهد بود؟

یک دلبرِ سبزه رو به همسایگی نقل مکان می‌کنه و قهرمان داستان ما انگار نمی‌تونه خودشو کنترل کنه... تهش سر از خونه‌ی بغلی درمیاره و ازش خواهش‌های بی‌شرمانه‌ای می‌کنه. یه اتفاق به یه اتفاق دیگه ختم می‌شه و رابطه‌شون فراتر از همسایگی می‌ره.

در دوران نوجوانی و بیست سالگی، عشق و رابطه عاطفی از زندگی یوئیچی شیرائیشی گریزان بود. غرق شدن کامل در شغلش به عنوان معلم، فرصت‌های او را برای هر چیز دیگری در زندگی محدود کرد. حالا که وارد دهه سی سالگی شده، عشق بالاخره به دنیای او راه یافته، آن هم به لطف یکی از شاگردانش، سائه ایناگاکی. سائه، دختری باهوش، ورزشکار و فداکار، پیشنهاد اولیه‌اش برای آشپزی برای یوئیچی به سرعت به ابراز عشق و علاقه او به یوئیچی تبدیل شد. اگرچه موقعیت آن‌ها به عنوان معلم و شاگرد، عشقشان را ممنوعه می‌کند، یوئیچی مصمم است به شاگرد و حالا دوست‌دخترش، چیزهای زیادی درباره تمایلات جنسی انسان بیاموزد. قسمت دوم، یوئیچی را در موقعیت متفاوتی از *شوجو کیویکو* نشان می‌دهد، این بار با آسامی هینادا، دانشجوی جوان عکاسی. تمام آن سال‌های حسرت عشق، به پرورش انواع فتیش‌های جنسی در یوئیچی کمک کرده است. آیا آسامی می‌تواند او را با وجود این فتیش‌ها بپذیرد؟ یا شاید به خاطر آن‌ها عاشقش شود؟ *شوجو کیویکو (Shoujo Kyouiku): این اصطلاح به طور کلی به آثاری اشاره دارد که در آن یک مرد بالغ با یک دختر جوان (معمولاً زیر سن قانونی) درگیر ر…

عشق و عاشقی در دوران نوجوانی و بیست سالگی از زندگی یوئیچی شیرائیشی گریزان بود. غرق شدن کامل در شغلش به عنوان معلم، فرصت‌های او را برای بسیاری از چیزهای دیگر در زندگی محدود کرد. حالا که وارد دهه سی‌سالگی شده، عشق بالاخره به لطف یکی از شاگردانش، سائه ایناگاکی، وارد دنیای او شده است. سائه، باهوش، ورزشکار و فداکار، پیشنهادی اولیه برای آشپزی برای یوئیچی داد که به سرعت به ابراز عشق و علاقه او به یوئیچی تبدیل شد. اگرچه موقعیت آنها به عنوان معلم و شاگرد عشقشان را ممنوعه می‌کند، یوئیچی مصمم است به شاگردش و حالا دوست‌دخترش، چیزهای زیادی در مورد تمایلات جنسی انسان بیاموزد. قسمت دوم یوئیچی را در محیط متفاوتی از "شوجو کیویکو" نشان می‌دهد، این بار با آسامی هینادا، دانشجوی جوان عکاسی. تمام آن سال‌های اشتیاق به عشق، به پرورش تعداد زیادی فتیش جنسی در یوئیچی کمک کرد. آیا آسامی می‌تواند با وجود این فتیش‌ها او را بپذیرد؟ یا شاید به خاطر آنها عاشقش شود؟

تسوباکیهارا میرا: بیوه و مادر دو دختر دوقلو. سرگرمی این روزهایش اغوا کردن دامادش است. یک مامان هات که در برابر بوسه ضعف نشان می‌دهد. تسوباکیهارا یونا: بزرگ‌ترین دوقلوها. در مدرسه آنقدر طرفدار دارد که برایش باشگاه هواداران تشکیل داده‌اند، اما کمی خجالتی است. تسوباکیهارا نینا: کوچک‌ترین دوقلوها، رئیس یک کمیته است. بسیار جاافتاده است، اما در مسائل عاشقانه کند عمل می‌کند. در واقع یک ترسو است و چیزهای بامزه را دوست دارد.

تابستان بود که او با «خدا» ملاقات کرد. تاکائو سانا که هنوز نوجوان بود، پس از فرار از خانه شب‌ها در شهر سرگردان بود. وقتی پولش تمام شد، اپلیکیشنی به نام «دوست عزیز» را دانلود کرد که می‌گفتند «خدا» در آن پیدا می‌شود. با استفاده از این اپلیکیشن، او در نهایت با هاچیجو کی ملاقات می‌کند که در ازای استفاده از بدن‌های تازه‌شان، پیشنهاد پول می‌دهد. "آیا به من جایی برای ماندن می‌دهی...؟" با تن‌فروشی به او، کم‌کم شروع به احساس لذت، خوشی و شادی می‌کند. زندگی‌اش پر از هیجان و رمز و راز می‌شود و چیزی که بعداً آرزو می‌کند...

آخرین زمستان دوران دبیرستانشان. کازوهارا، در مواجهه با امتحانات ورودی و فارغ‌التحصیلی، احساس سردرگمی می‌کند. به او گفته شده مستقل شود و به تنهایی زندگی کند. سعی می‌کند یک اتاق پیدا کند، اما گزینه‌های زیادی پیدا نمی‌کند. تاکاناشی شیئوری، دوست دوران کودکی‌اش، با دیدن او در این وضعیت، پیشنهاد می‌دهد که با او زندگی کند. او با خودش فکر می‌کند که به او گفته شده تنها زندگی کند، اما پس از گرفتن اجازه از والدینش، در نهایت با دوست دوران کودکی‌اش هم‌خانه می‌شود. با این کار، هم‌خانگی یک ماهه‌شان آغاز می‌شود. او مطمئن است که اتفاق خاصی نخواهد افتاد، چون مدت زیادی است که همدیگر را می‌شناسند. اما، با شروع زندگی مشترک، او هر چه بیشتر شیئوری را به عنوان یک زن می‌بیند...

ایتا به دستور مادرش باید بره و با دوست دوران بچگیش، آسوکا، زندگی کنه. اون مطمئن نیست چه حسی به آسوکا داره. برای همین آسوکا ازش می‌خواد امتحان کنن که عاشق باشن. آیا اونا فقط دوستای بچگی‌ان، یا چیزی فراتر از اون؟...

پس از اینکه متوجه شدند هر دو شریکشان به آنها و به یکدیگر خیانت کرده‌اند، این دو دوست در حالت مستی به یکدیگر پناه می‌برند و مقدار زیادی رابطه جنسی برقرار می‌کنند. مقدار رابطه جنسی‌شان واقعا مضحک است.

بر اساس بازی اروتیک رُوتنُکو + اچ. هیچ طرح پیچیده یا فلسفه عمیقی در این‌جا وجود ندارد! فقط مقدار زیادی سکس داغ با پنج دختر ناز! از تنوعی از صحنه‌ها، از لیسیدن کلاسیک و سکس ناکاداشی گرفته تا پاکیسی، تله‌ها و موارد دیگر، لذت ببرید.

در یک میتینگ برای پیدا کردن همسر، به‌طور اتفاقی با هم برخورد می‌کنند و به‌شکل عجیبی جذب هم می‌شوند. بعد از عاشق شدن شدید و تصمیم به قطع رابطه، معلوم می‌شود که قرار است با هم کار کنند. چه بلایی ممکنه سرشون بیاد؟

از بچگی آرزوی آرایشگر شدن داشت و برخورد با پسربچه‌ای چاق و موهای ژولیده، این سرنوشت رو برایش رقم زد. سال‌ها بعد، خودش رو در یک سالن زیبایی می‌یابد و تلاش می‌کند بهترین آرایشگر شود، اما کمی دست‌وپاچلفتی است و اشتباهاتی می‌کند که رئیسش همیشه مسخره‌اش می‌کند. او نمی‌داند که رئیسش، که حالا آرایشگر مشهوری است و تقریباً مدل هم هست، همان پسربچه چاق با موهای ژولیده بود...

دامن اوکامی توسط «دزد دامن»ی که شایعاتش پیچیده بود، دزدیده شد. آکاشیرا، معلم او، اتفاقاً از آنجا رد می‌شد و به کمک اوکامی آمد. آکاشیرا اوکامی را به خانه رساند، اما اوکامی دلیل واقعی برای آوردن آکاشیرا به خانه داشت... «تنها با دختری در اتاقی تاریک گیر افتاده‌ام، نمی‌توانم خودم را کنترل کنم!»