ژانر — دستی

بر اساس مانگای شهوانی اثر شیواسوی نو اوکینا. هیجان از جایی شروع می‌شود که گروهی از دانش‌آموزان و معلمشان در یک سفر علمی با گروه دیگری از دانش‌آموزان ملاقات می‌کنند و میل جنسی متقابل‌شان فوران می‌کند. بعد از اینکه خانم سوومی و شاگردانش به ساحل یاری‌موکو می‌رسند، با گروهی شهوتی از همکلاسی‌های محلی مواجه می‌شوند و تصمیم می‌گیرند نوع خاصی از کلاس آموزش جنسی را برگزار کنند.

من یه دختر فوق‌العاده خوشگلم که قراره همه‌ی نطفه‌تو بمکه.

بر اساس بازی‌ای از شرکت فریل.

معلمی که دیر شکوفا شده، نانا سایگاوا، به یک قرار ملاقات همسریابی می‌رود و متوجه می‌شود که با یکی از شاگردان دردسرسازش به نام شوجی کوگا هم‌جفت شده است.

با اینکه مای به دعوت دوستانش به سرزمین میزوریوکی آمده، نمی‌تواند شهامت پیوستن به رفتارهای زننده‌ای که در اطرافش جریان دارد را پیدا کند. وقتی مای سوار «چرخ‌وفلک فاک‌ریس» می‌شود، جایی که زوج‌های تصادفی با هم ملاقات می‌کنند، با یوتا، پسری که در شاتل پارک ملاقات کرده بود، دوباره روبرو می‌شود. این دو اولش خجالتی هستند، اما کم‌کم احساسات واقعی‌شان را به هم می‌گویند و...

در یک مدرسه‌ی جادوگری، معلمی وظیفه دارد تمام دختران محوطه دانشگاه را باردار کند تا آن‌ها را از "ساعت تاریک" نجات دهد.

«مایوهیگا»: خانه‌ای خیالی که به مسافران گم‌شده ثروت می‌بخشد. برخلاف خانه‌های موجود در داستان‌های مرموز و کمی ترسناک افسانه‌ها، در این بازگویی مدرن، مایوهیگا یک کافه است که توسط اونِه‌سان‌های زیبا اداره می‌شود. با این حال، مایوهیگا، درست مانند قصه‌های قدیمی، فقط برای افراد برگزیده ظاهر می‌شود و کسانی که وارد آن می‌شوند، کاملاً «در لذت غرق می‌شوند». این اونِه‌سان‌های شهوانی اما مهربان، منتظر حمایت شما هستند! ♪ ♪ ♪

نور خورشید از لابلای درختان می‌تابد و زن زیبایی غرق در کتابش شده است. او داستان دختری را می‌خواند که در بیان خواسته‌هایش صادق است، دختری که در لذتی بی‌حد و حصر می‌پیچد. «هی، بیا سکس کنیم.» چه کسی دارد حرف می‌زند؟ آیا این دختر توی داستان است یا زنی که دارد آن را می‌خواند؟ حقیقت این است که چیزی حتی شهوانی‌تر از داستان کتاب در انتظار است!

بر اساس مانگای دوجین اثر زد-تون.

از کار اضافه‌ای که توی مدرسه انجام می‌ده خسته شده، شخصیت اصلی داستان تصمیم می‌گیره زنگ تفریح ناهار رو به «چرت زدن» بگذرونه. یه جای خلوت توی یه برج پیدا می‌کنه که ظاهراً مسئولیتش با باشگاه باغبانی بوده... اما انگار ماه‌هاست کسی اینجا نیومده... بعد از چند بار چرت زدن اونجا، متوجه می‌شه که همیشه یه خواب یکسان می‌بینه... اما این بار یه چیزی فرق داره... از خواب بیدار می‌شه و حس می‌کنه یه چیز گرم و گرد بهش فشار میاره... اون دختر دانش‌آموز مفقود شده‌ست که همه دنبالش می‌گشتن! و اون می‌خواد باهاش بخوابه!؟

آیکاوای سوسوکه یک کارگر پاره‌وقت است که در آپارتمانی درب و داغان زندگی می‌کند. یک روز صدایی جیرجیر از سقف می‌شنود و ناگهان ساکن آپارتمان بالایی، اون‌یو سونائو، از سوراخی که در سقف ظاهر می‌شود به پایین می‌افتد و روی تخت او می‌افتد. به این ترتیب زندگی کمیک و مشترک سوسوکه و سونائو آغاز می‌شود.

هاتسونه دارد از تعطیلاتش در یک سفر دریایی لذت می‌برد. او را سنسه آورده است، کسی که مدتی می‌شد فرصت خلوت کردن با او را پیدا نکرده بود. با تحمل خجالت، اندام بی‌نقصش را با یک بیکینی تنگ که سنسه به او گفته بود بپوشد، به نمایش می‌گذارد. وقتی سنسه ابراز تمایل کرد که او با هم‌سن‌وسال‌هایش دوست شود، در حالی که با آلتی که از مایویش بیرون زده بود او را می‌گایید، سرشار از شادی شد. از طرفی دیگر، مجله‌ی مدلینگ بی‌شرمی وجود دارد که باعث می‌شود مدیر/معلمش هر وقت بدنش داغ می‌کند، آن را آرام کند. او به او شکایت می‌کند و می‌گوید: «چرا باید از دانش‌آموز انتقالی مراقبت کنم؟» اما به‌راحتی با حرف‌های او قانع می‌شود که کاری را که می‌گوید انجام دهد... شیزوکا که مثل همیشه ساده‌لوح است، در نهایت با هاتسونه که به مدرسه‌اش آمده، ملاقات می‌کند. شیزوکا که از دیدن کسی که شبیه یک شاهزاده خانم بیرون آمده از داستان‌هاست، گیج شده، با هاتسونه صمیمی می‌شود و می‌گوید که دوست دارد با پدرش که یک قانون‌گذار است، ملاقات کند. او با خود فکر می‌کند که استفاده از سلاح‌هایش به عنوان یک دختر دبیرستانی برای یک قانون‌گذار کافی …

بخش اول: "برو برام از نونوایی ناهار بخر!" این را سر همکلاسی‌اش داد زد. او هم با خجالت قبول کرد، اما گفت که دارد کمی تند می‌رود و یکی دیگر از همکلاسی‌هایشان هم حرفش را تایید کرد. غافل از اینکه این فقط بهانه‌ای بود تا در دستشویی برای فعالیت‌های فوق برنامه همدیگر را ملاقات کنند و اینکه او دیگر در کلاس جق نزند... بخش دوم: دوست دخترم عاشق شیرینی‌جاته... و بعد از اینکه دل سیر خورد، سعی می‌کنه از من به عنوان ابزاری برای سوزاندن کالری استفاده کنه... با سکس... کم کم دارم از این جلسات مداوم روزانه خسته می‌شم...

شخصیت اصلی داستان، زندگی جدیدش را به عنوان رزیدنت پزشکی آغاز می‌کند تا رویای پزشک شدن را دنبال کند. او در همان روز ورود به برنامه‌ی رزیدنتی، با دوست دوران کودکی‌اش تجدید دیدار می‌کند. دوستش که از او ارشدتر است، در طول زندگی پرمشغله‌اش به عنوان رزیدنت، فوت و فن کار را به او یاد می‌دهد. یک روز، او در حین یک سقوط، از دوستش محافظت می‌کند. در نتیجه، استخوان‌های بازوی راست و پای چپش می‌شکند و دوره‌ی رزیدنتی‌اش به طور موقت متوقف می‌شود. مراقبت از او به بخشی سپرده می‌شود که دوست دوران کودکی‌اش در آن کار می‌کند. او با ناراحتی به او نگاه می‌کند و احساس گناه می‌کند. شخصیت اصلی، با دیدن حال او، به او می‌گوید که می‌تواند در اوقات فراغتش به ملاقاتش بیاید و او هم قبول می‌کند. آن‌قدر قبول می‌کند که در مراقبت از او سنگ تمام می‌گذارد. و این‌گونه، داستان عاشقانه‌ی بیمارستانی بین این دو شخصیت آغاز می‌شود.

تاتسویا، قهرمان داستان ما، زندگی معمولی‌ای داشت؛ یک شیفته‌ی بازی‌های ویدیویی و در کل، پسری کاملاً معمولی. یک روز، در کوچه‌ای با دختری سبزه روبرو شد که مورد حمله‌ی سگ‌ها قرار گرفته بود... اتفاقی به اتفاق دیگر منجر شد و در نهایت، دختر پیش او زندگی کرد، چون جای دیگری برای رفتن نداشت... او که چیزی از خودش نداشت، تنها به یک راه برای تشکر از مهربانی‌اش فکر می‌کند...

یک ویروس مرگبار که درمانش خوردن منی باشه؟! مثل یه رویای شیرین می‌مونه... اما وقتی تو کل جزیره فقط یه مرد وجود داشته باشه و ۴ تا دختر باشن که باید ازشون مراقبت کرد... کم‌کم داره کار دستش می‌ده.

یک سفر دریایی که فقط مهمانان دعوت‌شده از طرف یک شرکت مشهور و کارکنان مجاز به حضور در آن هستند. این سفر دریایی، "نور شمالی"، دویستمین سفر خود را جشن می‌گیرد، و پدر فوجیساکی میهو کاپیتان کشتی است. میهو به دعوت بهترین دوستش، موریبه جون، به عنوان کارمند پاره‌وقت به آنجا می‌رود. اوتووا ساکی، دانشجویی که در رستوران کشتی کار می‌کند و ویولن می‌نوازد. کوروسو نونوکا، یک آیدل که در عرشه اصلی مراسم دست دادن برگزار می‌کند. فوجیساکی میهو و موریبه جون، که به عنوان پیشخدمت در کازینو کار می‌کنند. و میزوناشی نادیا، یک دیلر در کازینو. کلی خوش می‌گذرونیم، و این یه خاطره عالی از نحوه گذروندن تعطیلات تابستونیم میشه... این چیزی بود که میهو فکر می‌کرد، قبل از اینکه متوجه کابوسی بشه که در انتظارشون بود.

یکی از بستگانم ازم خواست به دوستش برای یه کار مدلینگ کمک کنم. فقط باید ژست می‌گرفتم تا اونا نقاشی کنن... چیزی که یادش رفت بگه این بود که مدلینگِ برهنه بود! من همیشه یه کم خودنمایی‌گر بودم... و این اولین بارم نبود که وقتی آدم دور و برم بود با خودم ور می‌رفتم... ولی این اولین باره که این کار رو جلوی چشم بقیه انجام می‌دم...

در دنیایی که تجاوز به شرط بچه‌دار شدن قانونی شده، دختران مدرسه‌ای در قطار مورد تجاوز قرار می‌گیرند، مادران و دختران در خانه و آیدل‌ها روی صحنه! و حتی دو دختری که پسری را که قصد تجاوز داشت کتک زدند...

داستان ما درباره‌ی یک سفالگر تازه‌کار در حومه‌ی شهره که اتفاقاً چهار دختر مختلف سر تصاحب قلبش با هم رقابت دارن! یه دختر روستایی ساده، خواهر بزرگترش، یه الهه‌ی روباه و دختر استادش! چطوری می‌تونه فقط یکیشون رو انتخاب کنه؟ اونا تصمیم می‌گیرن برای به دست آوردن عشقش، هر کدوم یه روز رو به عنوان روز عروسی باهاش بگذرونن تا ببینن کدوم رو بیشتر ترجیح می‌ده...