دامن اوکامی توسط «دزد دامن»ی که شایعاتش پیچیده بود، دزدیده شد. آکاشیرا، معلم او، اتفاقاً از آنجا رد میشد و به کمک اوکامی آمد. آکاشیرا اوکامی را به خانه رساند، اما اوکامی دلیل واقعی برای آوردن آکاشیرا به خانه داشت... «تنها با دختری در اتاقی تاریک گیر افتادهام، نمیتوانم خودم را کنترل کنم!»