برچسب — کارتون

پس از ناپدید شدن در جریان ماموریت، او خود را در چنگال مردی می‌یابد که برای تربیت او به عنوان یک فاحشه صرفاً برای لذت مردان، از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.

یک مربی میانسال که توسط شاگردش، دختری فوق‌العاده جذاب و ورزشکاری، به‌شدت مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود، ناگهان به بیماری مرموزی مبتلا می‌شود. بعد از بهبودی، متوجه قدرت عجیبی در خود می‌شود: می‌تواند با صدایش، افراد را کنترل کند! وقتش رسیده تا انتقامش را از آن دخترک گستاخ بگیرد... به بهترین نحو ممکن.

بعد از معاینه‌ی پزشکی، متوجه شد که شاید کمی زیادی چاق شده، برای همین تصمیم گرفت رژیم بگیره! شاید دوست‌پسرش بتونه تو این کار بهش کمک کنه...

او به دنیایی جدید کشانده می‌شود و در آنجا هنر لذت‌جویی را فرا می‌گیرد.

او شاگرد اول کلاس بود و در همه درس‌ها، از جمله ورزش، نمره عالی می‌گرفت؛ اما به اندازه‌ای کم‌هوش بود که طعمه‌ی شهوت مربی دو و میدانی‌اش شود.

یک اسباب‌بازی مرموز به در خانه‌اش رسید... «موقع گرفتن اسباب‌بازی، به هدفت فکر کن.» معلوم شد این «اوناهول» [واژه ژاپنی که به معنی وسیله‌ی خودارضایی است] بهش اجازه می‌ده با هر کسی که می‌خواد، رابطه جنسی واقعی داشته باشه. وقتشه از اون عوضیا تو مدرسه انتقام بگیره!

پسر به خواهر بزرگ‌ترش که در مدرسه بهش درس می‌ده و وقتی پدر و مادرش نیستند پیشش می‌مونه، می‌گه: «دوستت دارم!» یکی از دوستاش یه وبسایت خاص رو بهش معرفی می‌کنه و اونجا چه کسی رو می‌بینه؟ خواهر بزرگش رو که لخت و عریان و کاملا مثل یه تکه گوشت مورد استفاده قرار گرفته. «خواهر بزرگتر...؟»

بیش از صد سال پس از تاسیسش، این کشور به اوج شکوفایی و تباهی رسیده است. در حالی که ملکه‌ی حاکم بر این ملت روزهایش را صرف لذت‌های جسمی، ذهنی و روحانی می‌کند... سایر ملت‌هایی که این فسادها را بر نمی‌تابند، با هم متحد شده و «اتحاد مقدس» را تشکیل می‌دهند تا برای جنگ با ملکه آماده شوند.

میجیو، انیمیشن چینی بزرگسالان محصول سال ۲۰۲۱ استودیو پولوکس انیمیشن است. شخصیت اصلی، دختر زیبایی به نام اوتسوکی رورو، چند ماهی است که با پسری که سال اول مدرسه عاشقش شده بود، رابطه نداشته است. او فوق‌العاده زیبا و کاریزماتیک است، در باشگاه ژیمناستیک عملکرد فوق‌العاده‌ای دارد، شخصیتی قوی و اراده‌ای پولادین دارد و از خودکنترلی بالایی برخوردار است. اما اخیراً، پسر مدیر آکادمی، چونری، نگاه شهوانی به او انداخته است. او تصمیم گرفته است به هر قیمتی با بت آکادمی اورانوس رابطه جنسی برقرار کند و او را به اسباب‌بازی جنسی شخصی خود تبدیل کند.

این سالن ساکته... خیلی ساکت. تنها چیزی که می‌شنوم از اون اتاق خصوصی میاد...

میهارو آراگا‌کی به‌عنوان معشوقه‌ای بی‌نقص شناخته می‌شه و به‌عنوان زیبای مدرسه مورد تحسین همه‌ست. او معمولاً رفتاری مؤدبانه و بانوی‌گونه داره، اما در عین حال از سر به‌سر گذاشتن و خوش‌گذرونی هم لذت می‌بره... اما هیچ‌کدوم از این پسرها برایش سرگرم‌کننده نیستن...

یک خواهر بزرگ‌تر محبوب و یک استریمر شهوانی که او تحسینش می‌کنه. داستانی پنهانی میان دو خواهر بزرگ‌تر... و یک پسر.

وقتی پدربزرگ شخصیت اصلی ــ که یک فروشگاه مدل‌های پلاستیکی رو اداره می‌کرد ــ بیمار می‌شه، او مجبور می‌شه مسئولیت کار رو به عهده بگیره. یکی از مشتری‌های همیشگی، ریسا ــ یک اوتاکوی عاشق ماکت‌های پلاستیکی با اندامی برجسته ــ حالا به‌عنوان نیروی پاره‌وقت وارد می‌شه!

قهرمان داستان، تاکایوکی، پس از جدایی از والدینش که در کشوری دور مشغول کاوش در ویرانه‌های باستانی هستن، به تنهایی در ژاپن زندگی می‌کنه. روزی ناگهان ساشا، شاهزاده‌ی سرزمینی مرموز به نام «الفازهار» و دختری با پوستی دارچینی‌رنگ، ظاهر می‌شه. او نامه‌ای از پدرش به همراه داره که به شکلی غیرمنتظره فاش می‌کنه ساشا حالا همسر تاکایوکی شده. بی‌درنگ، ساشا تاکایوکی رو با خواسته‌هاش برای انجام وظایف زناشویی و باردار شدن برای داشتن وارث گیج و شگفت‌زده می‌کنه.

بعد از اینکه چندتا از هم‌کلاسی‌هاش درباره‌ی «کتاب ویژه‌اش» خبردار می‌شن، قهرمان ما خودش رو در موقعیت‌های خیلی جالب و تحریک‌کننده‌ای پیدا می‌کنه! و این‌طور ادامه پیدا می‌کنه: زندگی واقعی اروگه!

در میانه‌ی یک جشن در هتلی لوکس، واقع در جزیره‌ای دورافتاده وسط دریا، ناگهان فریادی به هوا برخاست. آنچه جلوی چشمم ظاهر شد، هیولایی بود پوشیده از شاخک‌ها. برخی پنهان شدند، بعضی دیگر جنگیدند... آیا کسی هست که بتواند ما را نجات دهد؟!

«داداش، واقعاً داریم با هم حموم می‌کنیم؟» و این‌طور بود که یک تجربه‌ی ممنوعه شروع شد. من، خواهرم و دوست دوران کودکی‌ام — یک مرد و دو زن — در یک حمام مشترک شدیم. بعد از اینکه ناخواسته «سرریز» شدم... عشق پنهانی خواهرم آشکار شد؟!

وقتی بچه بودم و این داستان‌ها رو می‌خوندم... یادم نمیاد انقدر شهوانی باشن...

تنکاوا نوبورو از این دنیا دل کَنده بود. سرانجام به جنگلی عمیق رسید، جایی که با زنی با زیبایی وصف‌ناپذیر روبه‌رو شد. اما همان لحظه هنگام خیره شدن به او، پایش لغزید و از صخره سقوط کرد و بی‌هوش شد. وقتی به هوش آمد، یکی پس از دیگری توسط زنانی با شاخ مورد حمله قرار گرفت. آن‌قدر از حرکات کمرشان در هم شکست و زیر فشار سینه‌های عظیم‌شان خرد شد. این دنیا... بهشتی از سینه‌ها بود!