برچسب — ساک‌زدن

در یک روز تعطیل آفتابی، او با ماشین به روستایی خاص سفر کرد و در یک حمام روباز، به طور غیرمنتظره‌ای، سه دختر بچه لولی کوچک با لباس‌های تحریک‌آمیز منتظرش بودند. سه نفر خود را معرفی کردند و خدمات آغاز شد...

او با سوءاستفاده از وضعیت روانی شکننده‌ی او، از هیپنوتیزم استفاده می‌کند تا او را به اسباب‌بازی جنسی شخصی خودش تبدیل کند. برچسب‌ها: هیپنوتیزم، رابطه جنسی اجباری، سوءاستفاده

دختر چاقی با سینه‌های بزرگ از ساحل صدایت می‌زند! وقتی ناگهان صدایت می‌زند، کنجکاو می‌شوی که قرار است چه کار کند... برچسب‌ها: ساحل، دختر چاق، سینه‌های بزرگ، شهوت، کنجکاوی

چی‌هیرُ، دانشجوی کالج، بعد از مدرسه توی یه مغازهٔ همبرگر سر کار می‌ره و عمرش رو تلف می‌کنه. به دوستش اِری غر می‌زنه که سکس با دوست‌پسرش خیلی جالب نیست و همیشه خودارضایی براش بهتره. اِری بهش میگه که باهاش بیاد چون خودش «قرار ملاقات پولی» می‌ذاره و چی‌هیرُ می‌تونه ببینه سکس واقعی چه شکلیه! برچسب‌ها: سکس، خودارضایی، قرار ملاقات پولی، دانشجو

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های زیر۱۸ سال/مبهم است و قابل ترجمه نیست.

هشدار محتوا: داستان شامل روابط عاشقانه ممنوعه است. هیروکی کوبایاشی معلم قبیله‌ای از دانش‌آموزان اِلف است که از دنیایی دیگر آمده‌اند. هیچ‌کس مطمئن نیست چرا دنیای اِلِف‌ها با جهان ما برخورد کرده است. اما هیروکی عاشق لارانونا، یکی از دانش‌آموزان فرازمینی، شده است؛ عشقی که کاملاً ممنوع است... بنابراین هر وقت فرصتی برای خلوت پیدا می‌کنند، عشق خود را پنهانی ابراز می‌کنند.

هشدار محتوا: این خلاصه داستان، شامل مضامین جنسی و روابط عاشقانه بزرگسالان است. یوکی، در اواخر آبان ماه، به شهر یوماسه، مشهور به چشمه‌های آبگرم، که حالا زیر برف سفید پوشیده شده بود، نقل مکان کرد. او برای کمک به پدربزرگ و مادربزرگش در خانه قدیمی‌شان، یامانووچی‌سو، که پیش‌تر یک مهمان‌خانه بود، به این شهر برفی آمده بود. او در آنجا با آدم‌های مهربانی، از جمله ساییوکی، دختر معبد که نگران بود نتواند به خوبی با غریبه‌ها برخورد کند، میزوکی، هم‌اتاقی و سِن‌پایِ رازآلود و شوخ‌طبعش، و کوها‌رو، ماسکوت پرانرژی و شاد کافه محلی، آشنا شد. با وجود این‌که هنوز احساس سرگردانی می‌کرد، سعی کرد به زندگی در این سرزمین برفی عادت کند. در همین مدت، پدربزرگش پیشنهاد کرد که در جوانی به دنبال عشق بگردد و زندگی جدیدی را جدی بگیرد. حالا وقت آن است که او اولین قدم را بردارد و عاشق شود. برچسب‌ها: داستان عاشقانه، رمان، ژانر برفی، بازی‌های اروتیک

بعد از طلاق والدین، کوتوری با پدرش نائوتو زندگی می‌کند و به‌تدریج احساسات ممنوعه‌ای نسبت به او پیدا می‌کند. نائوتو برای کنترل خودش به روابط پولی روی می‌آورد. در همین میان، رینا ـ دوست خجالتی کوتوری ـ وارد ماجرا شده و با نیمه‌برهنه شدن، پدر او را وسوسه می‌کند.

دختری پس از سال‌ها بودن در یک رابطه، در آستانه‌ی ازدواج دچار تردید می‌شود. او با خودش می‌پرسد: آیا واقعاً باید با او ازدواج کنم؟

«یویینا»، دختری عاشق برادر ناتنی‌اش، از کمبود اعتمادبه‌نفس رنج می‌برد. روزی صدایی مرموز او را به دنیایی ناشناخته هدایت می‌کند. در حالی که هنوز نمی‌فهمد چه اتفاقی افتاده، به خطر می‌افتد؛ اما در لحظه‌ای بحرانی، روح یک موجود اسرارآمیز به نام سوکوبوس وارد بدنش می‌شود و او را نجات می‌دهد. از این لحظه، ماجراجویی‌های یویینا در دنیایی عجیب آغاز می‌شود؛ دختری شکننده که ناخواسته با موجودی قدرتمند و تاریک پیوند خورده است...

او با خودش کلنجار می‌رود: «لازم نیست دوباره این کار را بکنم... اما اگر فقط یک بار دیگر امتحان کنم، چقدر لذت‌بخش خواهد بود؟»

کیوجی نیمورا یک اقامتگاه چشمه‌ی آب‌گرم در منطقه‌ای ییلاقی برپا کرده بود و زندگی آرامی دور از شهر می‌گذروند. این بار مهمانان مسافرخونه، خانواده‌ی «هیداکا» بودن که در توکیو صاحب یک شرکت بودن. «بس کن!» فریاد آریسا در اتاق پیچید. او روی مبل به عقب رانده شد، بلوزش بالا زده شد، دست به سوتینش کشیده شد و سینه‌های پر و برجسته‌اش آشکار شد. با تمام توان مقاومت می‌کرد، اما وقتی با انگشت‌ها تحریک شد، شیره‌ی لذت از بدنش جاری شد و در نهایت همه‌چیز را پذیرفت. چه کسی فکرش را می‌کرد که تمام این صحنه ضبط شده باشد...؟ نقشه برای اغوا کردن مادر و دختر خانواده‌ی هیداکا آغاز شده بود.

وقتی توی پارک با تلسکوپ ستاره‌ها رو نگاه می‌کردم، ناگهان زنی قدبلند که زیر پالتوش تقریباً برهنه بود، جلوم ظاهر شد... و حالا همکلاسیمه؟!

ایستوکی، که به‌طور غیرمنتظره‌ای بکارتش را به معلمش "یوهیتو" از دست داده، او را با تهدید به افشای همه‌چیز، وادار می‌کند تا معشوقش شود. از آن زمان، یوهیتو عملاً به «شوهر غیررسمی» او تبدیل می‌شود. بعد از مدرسه، ایستوکی پنهانی وارد اتاق او می‌شود؛ جایی که با پاهایش او را تحریک کرده و به او لذت می‌دهد، سپس روی مبل سوارش می‌شود و با حرکات اغواگرانه‌ی باسنش او را دیوانه می‌کند؛ در حالی که در ظاهر عمومی، همچنان چهره‌ی بی‌نقص خود را حفظ کرده است. در خلوت با شیرینی و محبت با او رفتار می‌کند و منتظر می‌ماند تا او را اغوا کرده و به اوج لذت برساند، اما در انظار عمومی با بی‌اعتنایی و تحقیر با او برخورد می‌کند. اگرچه یوهیتو درگیر این رابطه‌ی پنهانی و هیجان‌انگیز است، اما کم‌کم شروع به نگرانی در مورد عواقب آن می‌کند. اوضاع وقتی پیچیده‌تر می‌شود که پای مزاحمی جدید به رابطه‌ی آن‌ها باز می‌شود...

ویراستارم همیشه خیلی با من خوب است… او به‌قدری خوب از من مراقبت می‌کند… با خودم فکر می‌کنم، آیا می‌توانیم چیزی بیشتر از این رابطه باشیم…؟

یک ماهی می‌شود که این… «چیز»… آمده و در اتاقم زندگی می‌کند. راستش دیگر کم‌کم به حضورش عادت کرده‌ام… اما فقط یک مشکل وجود دارد. به نظر می‌رسد که به من علاقه‌ی رمانتیک پیدا کرده است…