برچسب — داستان‌محور

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های زیر۱۸ سال/مبهم است و قابل ترجمه نیست.

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های زیر۱۸ سال/مبهم است و قابل ترجمه نیست.

مدیر باشگاه بیس‌بال، مورد علاقه بازیکنان... و همچنین عاشق یکی از بازیکنان است. اما، توجه برخی از مقامات ارشد را به خود جلب کرده و ممکن است در موقعیتی دشوار قرار بگیرد.

هشدار محتوا: این خلاصه داستان، شامل خشونت و رفتارهای آزاردهنده است. تسوموگی، دانشجوی دانشگاهی است که سایهٔ گذشته‌ی تلخ و آزاردهنده‌ای از سوی یک مرد پرخاشگر را با خود حمل می‌کند. او در یک مهمانی که به‌طور خاص برای جذب مردان «گیاه‌خوار» و غیر پرخاشگر ترتیب داده بود، با کانامه آشنا می‌شود. تسوموگی و کانامه به‌سرعت به هم نزدیک می‌شوند و کانامه کمی شبیه برادر بزرگ‌تر تسوموگی است، بنابراین او مراقبت‌هایش را نسبت به او کاهش می‌دهد. اما کانامه در واقع، یک مرد «گوشت‌خوار» و پرخاشگر است که وانمود به «گیاه‌خواری» می‌کند و می‌تواند در یک لحظه، رفتار خود را تغییر دهد. برچسب‌ها: داستان، عاشقانه، خشونت، آزار

قهرمانی که روزی پادشاه شیاطین را شکست داد و صلح را به دنیا بازگرداند، حالا مغرور شده است. او به‌راحتی بازمانده‌های ارتش شیاطین را نابود می‌کند، اما دیگر قادر به ارتقای سطحش نیست. با این حال، کابوس‌هایی آزاردهنده به سراغش می‌آیند؛ جایی که توسط شیاطین شکست خورده و مورد تجاوز قرار می‌گیرد، و لذتی چنان واقعی حس می‌کند که ذهنش را فرسوده می‌سازد. سرانجام منبع این کابوس‌ها را کشف می‌کند، اما برای مقاومت دیگر خیلی دیر شده... هر شب، این رؤیاها بیشتر و بیشتر او را آلوده و堕落 می‌کنند.

دو دوست قدیمی وارد یک درگیری و کشمکش می‌شوند... اما کم‌کم این جدال رنگ‌وبوی دیگری پیدا می‌کند و رابطه‌ای غیرمنتظره میانشان شکل می‌گیرد.

دختری پس از سال‌ها بودن در یک رابطه، در آستانه‌ی ازدواج دچار تردید می‌شود. او با خودش می‌پرسد: آیا واقعاً باید با او ازدواج کنم؟

شوالیه‌ی شریف، الفینا، تا آخرین لحظه برای دفاع از دهکده‌ی الف‌ها جنگید. اما در نهایت، دهکده در برابر حمله‌ی انسان‌ها سقوط کرد و همه‌چیز تغییر کرد. این شکست، سرنوشت سخت و تاریکی را برای الف‌ها رقم زد...

«آساکو»، دختر یک ویسکونت، همیشه در چشم جامعه‌ی اشرافی نادیده گرفته شده و حتی از سوی خانواده‌اش مزاحم به حساب می‌آید. هنگامی که پیشنهاد ازدواجی برای خواهر کوچک‌ترش از سوی کاپیتان کیدو ــ سربازی سرد و بی‌رحم ــ می‌رسد، آساکو برای محافظت از خواهرش تصمیم می‌گیرد خودش جای او را بگیرد و به‌عنوان عروس جایگزین وارد زندگی شود. این ازدواج اجباری، آغازگر عشقی پرشور میان یک سرباز سخت‌گیر و دختر تنها و رنج‌دیده‌ی اشرافی در دوران تایشو است؛ عشقی که از یک سرنوشت غیرمنتظره شعله‌ور می‌شود...

نژادی افسانه‌ای از الف‌ها وجود دارد که پوشش سنتی و خاصی دارند و در افسانه‌ها به عجیب‌وغریب بودن شهرت یافته‌اند. گفته می‌شود مردانشان کم‌انرژی‌اند، اما اگر انسانی سرگردان وارد سرزمینشان شود... سرنوشت غیرمنتظره‌ای در انتظار او خواهد بود!

او با خودش کلنجار می‌رود: «لازم نیست دوباره این کار را بکنم... اما اگر فقط یک بار دیگر امتحان کنم، چقدر لذت‌بخش خواهد بود؟»

خانواده‌اش در طبقه‌ی اشرافی سقوط کرده بود... و به همین خاطر، یکی از نجیب‌زاده‌ها تصمیم گرفت او را به‌عنوان یک «مید» برای خواسته‌های شخصی‌اش استخدام کند...

این همونه! دارم دعوتش می‌کنم بریم یه نوشیدنی بخوریم. اون دختر ولش کرد... و حالا نوبت منه که بهش نشون بدم یه زن واقعی چه طعمی داره!

دختری با نمره‌های عالی، شخصیتی فروتن و لبخندی زیبا... فقط منتظر لحظه‌ایه که کرده بشه...

یک مادر مازوخیست و یک دوست دوران کودکی با خلق‌وخوی سلطه‌گرانه. کدام‌یک را انتخاب خواهد کرد؟ یا اصلاً انتخابی خواهد کرد؟

ایستوکی، که به‌طور غیرمنتظره‌ای بکارتش را به معلمش "یوهیتو" از دست داده، او را با تهدید به افشای همه‌چیز، وادار می‌کند تا معشوقش شود. از آن زمان، یوهیتو عملاً به «شوهر غیررسمی» او تبدیل می‌شود. بعد از مدرسه، ایستوکی پنهانی وارد اتاق او می‌شود؛ جایی که با پاهایش او را تحریک کرده و به او لذت می‌دهد، سپس روی مبل سوارش می‌شود و با حرکات اغواگرانه‌ی باسنش او را دیوانه می‌کند؛ در حالی که در ظاهر عمومی، همچنان چهره‌ی بی‌نقص خود را حفظ کرده است. در خلوت با شیرینی و محبت با او رفتار می‌کند و منتظر می‌ماند تا او را اغوا کرده و به اوج لذت برساند، اما در انظار عمومی با بی‌اعتنایی و تحقیر با او برخورد می‌کند. اگرچه یوهیتو درگیر این رابطه‌ی پنهانی و هیجان‌انگیز است، اما کم‌کم شروع به نگرانی در مورد عواقب آن می‌کند. اوضاع وقتی پیچیده‌تر می‌شود که پای مزاحمی جدید به رابطه‌ی آن‌ها باز می‌شود...

به ته این چاه نگاه کن و تمام خواسته‌هایت را پیدا کن؟! چه چرند بی‌معنایی…

یک ماهی می‌شود که این… «چیز»… آمده و در اتاقم زندگی می‌کند. راستش دیگر کم‌کم به حضورش عادت کرده‌ام… اما فقط یک مشکل وجود دارد. به نظر می‌رسد که به من علاقه‌ی رمانتیک پیدا کرده است…

حتی با اینکه همیشه توی خونه خودارضایی می‌کنم، باز هم نمی‌تونم جلوی شهوت خودمو بگیرم... اما این سرویس چیه؟ «تحویل کیر»... مگه میشه همچین چیزی واقعاً وجود داشته باشه...؟

او با نفرین سینه‌های بسیار بزرگ به دنیا آمد؛ سینه‌هایی که بی‌وقفه شیر ترشح می‌کردند و همیشه باعث خجالت و ناراحتی‌اش بودند... تا اینکه با هم‌کلاسی خاصی آشنا شد که برای این «مشکل» او نقشه‌های دیگری در سر داشت!