برچسب — باکره

ریک، خدمتگزار وفادار تاج‌وتخت، توسط شاهدختی فاسد به نام میر‌یا در ماجرایی شهوانی به دروغ مقصر شناخته می‌شود. به جرم دروغینش، ریک اعدام می‌شود. پس از سال‌ها مرگ، پادشاه شیاطین به روح ریک نزدیک می‌شود و به او قدرتی می‌بخشد تا انتقام بگیرد: احیای دوباره به‌صورت روحی با توانایی هیپنوتیزم کردن میریا ــ دختری که حالا به ماجراجویی فاسد و هرزه تبدیل شده است.

دو دوست قدیمی وارد یک درگیری و کشمکش می‌شوند... اما کم‌کم این جدال رنگ‌وبوی دیگری پیدا می‌کند و رابطه‌ای غیرمنتظره میانشان شکل می‌گیرد.

«یوکا یوشی»، آیدل مدرسه با چهره‌ای زیبا، نمرات عالی و مهارت در ورزش‌ها، در ظاهر دختری بی‌نقص است؛ اما در باطن، دختری پر از خیال‌پردازی‌ها و تمایلات پنهانی است. از سوی دیگر، «تاکاشی» که عاشق افراطی اوست، سایه‌به‌سایه دنبالش می‌کند. برخورد آن‌ها سرانجام به موقعیتی غیرمنتظره و پرتنش ختم می‌شود؛ جایی که رازهای پنهان یوکا و وسواس شدید تاکاشی آشکار می‌گردد.

«کایتو» زادگاهش را ترک می‌کند تا به دنبال موفقیت برود، اما بدون هدف مشخصی روزهایش را بی‌انگیزه می‌گذراند. او در یک مرکز تفریحی تازه‌تأسیس به نام A LO HA مشغول به کار می‌شود و در آنجا با دختران مختلفی آشنا شده و مسیر زندگی‌اش رنگ و بوی تازه‌ای می‌گیرد.

یوتا تعطیلات تابستونی‌اش رو تنها در خانه، همراه با دخترعمویش «کی»، مشغول درس خوندن بود. اما سر به‌سر گذاشتن‌های «کی» باعث شد میل پنهانی بین اون‌ها ناگهان شعله‌ور بشه. به جای ادامه‌ی درس، شروع کردن به «مطالعه‌ی همدیگه»... و بعد از رد کردن اون خط قرمز، تلاش کردن احساساتشون رو با هم آشتی بدن.

دختری با نمره‌های عالی، شخصیتی فروتن و لبخندی زیبا... فقط منتظر لحظه‌ایه که کرده بشه...

بر اساس بازی بزرگسالانه‌ی ساخته‌ی Courreges Ace. "تاکوما" به "مِگومی" علاقه دارد، اما نه توانایی اعتراف به feelingsش را دارد و نه جرئت شروع یک رابطه با او را. وقتی در گوشی‌اش مشغول جستجو است، به یک برنامه‌ی هیپنوتیزم برمی‌خورد و تصمیم می‌گیرد آن را امتحان کند. آیا این می‌تواند وسیله‌ای باشد تا او را به مگومی نزدیک‌تر کند؟ یا شاید کاری کند که مگومی به‌سادگی از او اطاعت کند... که خب می‌تواند خیلی هم سرگرم‌کننده باشد.

یک چادر تنگ و تماس نزدیک با چهار دختر بی‌دفاع در کمپ یک‌شبه‌ی حرمسرایی! یا حداقل این‌طور فکر می‌کردم... اما در مدرسه دوباره با آن‌ها روبه‌رو شدم!؟ و این‌گونه زندگی روزمره‌ام با دخترهایی که «باشگاه کمپ» را تشکیل داده‌اند، آغاز می‌شود!

زندگی یک دانشجوی دانشگاه هرگز آسان نیست. اما وقتی یکی از هم‌دانشگاهی‌های ارشد، "آتسوشی" را به یک دختر خوشگل که نیاز به تدریس خصوصی دارد معرفی می‌کند، اوضاع برایش رنگ دیگری می‌گیرد. آتسوشی نه‌تنها وقتش را صرف کمک به یک دانشجوی زیبا می‌کند، بلکه مادر سکسی او هم وارد ماجرا می‌شود. در آن زمان او نمی‌دانست که دختر و مادر قرار است سر «خط‌کش توی شلوارش» با هم رقابت کنند. با گذشت زمان، نه‌تنها همان مادر و دختر همچنان بر سر آتسوشی درگیر هستند، بلکه یک جفت مادر و دختر دیگر هم به این بازی وارد می‌شوند.

کائو عضو کمیته انضباطی مدرسه موری‌یجی گاکوئن است. او به همراه دوست دوران کودکی‌اش "آی" و هم‌کلاسی کوچک‌ترش "کارن" در این کمیته فعالیت می‌کند. یک روز بعد از مدرسه، هنگامی که در حال گشت‌زنی بود، توسط موجودی عجیب مورد حمله قرار گرفت. او از ترس یخ زده بود و نتوانست از حمله فرار کند، اما توسط دو دختر به نام‌های "کونُکا" و "لیزرا" نجات پیدا کرد. این دو خودشان را «شکارچی شیاطین» معرفی کردند؛ کسانی که با شیاطینی می‌جنگند که از شهوت و امیال انسان‌ها زاده می‌شوند. آن‌ها به کائو گفتند که او یک "کیوماشی" است؛ فردی با توانایی جذب امیال و خواسته‌هایی که باعث شکل‌گیری شیاطین می‌شوند. به همین دلیل از او خواستند که در نبردشان کمکشان کند، چون توانایی خاص او می‌تواند کارشان را بسیار آسان‌تر کند. هر بار که او از این قدرت استفاده می‌کند، باعث می‌شود بتواند دخترها را برهنه ببیند و همین امر آن‌ها را تحریک می‌کند. اگر شیاطین شکست داده نشوند، شهوتشان تمام مدرسه را به یک اورجی بزرگ تبدیل خواهد کرد. کائو که عضو کمیته انضباطی است، نمی‌تواند اجازه دهد چنین چیزی رخ بدهد!

بر اساس مانگای اروتیک اثر Emily. مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه که درباره‌ی دانش‌آموزان دبیرستانی و روابط عاشقانه‌ی آن‌هاست.

در اواخر قرن بیست‌ویکم، بشریت زیر حمله‌ی شدید موجودات فضایی قرار گرفت که ناگهان از طریق کرم‌چاله‌ها ظاهر شدند. انسان‌ها کاملاً ناتوان از مقابله بودند و خود را تسلیم مرگ حتمی کردند. در همان زمان، در غاری عظیم زیر ژاپن، سلاح نهایی کشف شد؛ ابزاری که می‌توانست اشیاء را از دل تخیل به واقعیت تبدیل کند. همراه این سلاح، پسر جوانی به نام ریوسِی که در حالت انجماد کرایو قرار داشت نیز بیدار شد. حملات بی‌رحمانه‌ی بیگانگان باعث بیداری او شد و تحت فرماندهی‌اش، بشریت به پیروزی سرنوشت‌ساز دست یافت. یک سال بعد، در حالی که مناطق ویران‌شده توسط بیگانگان هنوز در حال بازسازی بودند، ریوسِی به عنوان فرمانده‌ی نیروی دفاعی تازه‌تأسیس زمین منصوب شد؛ سازمانی که با هدف مقابله با مهاجمان فضایی ایجاد شده بود. اما مشکل اینجا بود که تنها او قادر به استفاده از «دستگاه تجسم تخیل» بود. اگر اتفاقی برایش می‌افتاد، فاجعه‌ای بزرگ زمین را تهدید می‌کرد. به همین دلیل، نیروی دفاعی تصمیم گرفت دخترانی با پتانسیل ویژه را برای جنگیدن در کنار ریوسِی جذب کند. گرچه در ابتدا مردد بودند، اما هرکدام دلایل شخصی خود را برای پیوستن به او…

یک رئیس خوب برای باشگاهش حاضر است برای زنده نگه داشتن آن... هر کاری... انجام دهد.

این‌ها کاملاً مشکلات عادی خانوادگی هستن... مگه نه؟