برچسب — اورجی

دوست آویی بهش گفته بود اگه از یه اپلیکیشن هیپنوتیزم استفاده کنه، می‌تونه با کسی که دوستش داره، عاشق بشه. آویی کوچک‌ترین تصوری از اتفاقاتی که قرار بود براش بیفته، نداشت... برچسب‌ها: هیپنوتیزم، رابطه عاشقانه، داستان بزرگسالان

هشدار محتوا: خشونت جنسی یک شب در عمارت بازرگانی، یاسوزو، یک کونویچی (نینجای زن)، توسط گروهی از مردان تحت تأثیر «هالهٔ اُگر» که «نیمه‌اُگر» نامیده می‌شوند، مورد تجاوز قرار می‌گیرد. با وجود باکرگی‌اش، نیمه‌اُگرها به آزار و اذیت جنسی یاسوزو ادامه می‌دهند. حالا تنها چیزی که یاسوزو به آن فکر می‌کند، بوتان، کونویچی ارشدش است که مدت‌هاست آرزویش را دارد. برچسب‌ها: تجاوز جنسی، خشونت، فانتزی، کونویچی

هشدار محتوا: متن حاوی خشونت، برده داری جنسی و توصیف صحنه های تکان دهنده است. امپراتوری دومینوس با پیروزی در جنگ طولانی میان ابرقدرت‌ها، به قدرت رسید. شاهزاده‌خانم الیزه، که موجب نابودی پادشاهی الاشتاین شد، به عنوان بدنام‌ترین زن شهوت‌ران، شناخته می‌شد؛ زیرا ناله‌های او در سراسر الاشتاین طنین‌انداز بود. الیزه، برده جنسی نماد پروباساندا امپراتوری دومینوس، ناگهان ناپدید شد... تمام مردان الاشتاین نابود شدند و زنان به بردگی جنسی درآمدند. قانونی جنسی وضع شد که به زنان اجازه نمی‌داد در هیچ زمانی از پیشروی اربابان و سربازان اورک‌ها سر باز زنند و در صورت مخالفت، بلافاصله نابود می‌شدند. پادشاهی وارد عصر تاریکی شد... آنا، شوالیه‌ای زن، رهبری گروه مقاومت را بر عهده گرفت، اما توسط بالدور اسیر شد. اما رازی در زیر چشم‌بند چشم راست او پنهان بود... برچسب‌ها: داستان تخیلی، خشونت، برده داری جنسی، جنگ

هشدار محتوا: متن حاوی خشونت جنسی است. یک همه‌گیری که از مؤسسه تحقیقاتی یک شرکت داروسازی سرچشمه گرفت. فرد آلوده اسیرِ شهوت جنسی می‌شود و به جنس مخالف حمله می‌کند، و شریک مورد حمله نیز آلوده می‌شود...

⚠️ رد: متن حاوی نشانه‌های زیر۱۸ سال/مبهم است و قابل ترجمه نیست.

میزوکی، رئیس شورای دانش‌آموزی و الگوی مدرسه، همیشه از خواهر کوچک‌ترش ماناکا محافظت می‌کند. اما وقتی راز فعالیت‌های پنهانی خواهرش را کشف می‌کند، وارد موقعیتی دشوار و پرچالش می‌شود که آینده‌ی هر دوی آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

یک چادر تنگ و تماس نزدیک با چهار دختر بی‌دفاع در کمپ یک‌شبه‌ی حرمسرایی! یا حداقل این‌طور فکر می‌کردم... اما در مدرسه دوباره با آن‌ها روبه‌رو شدم!؟ و این‌گونه زندگی روزمره‌ام با دخترهایی که «باشگاه کمپ» را تشکیل داده‌اند، آغاز می‌شود!